آقا نگم برات چقدر از کاری که برخلاف میلم کردم راضی ام.
برا اونا که نمیدونن بگم که هفته پیش پسر یکی از همسایه هامون منو پیدا کرد تو اینستا(اعتراف: خودمم با اون کامنتم برای پست ِ پیج محلمون، کِرم اینو داشتم که یکی که خونه اش خیلی نزدیک ما بوده منو پیدا کنه). دوره کودکی و نوجوانی ما تو یه محل گذشته بود. البته اون بیشتر مونده بود اونجا و الانم فوق العاده خونشون نزدیکمونه. حالا من اولش، هم میخواستم یه تجدید خاطره کنم و هم اینکه سراغ یکی دیگه رو ازش بگیرم که جوابشو دادم. همون روز هم گفت بیا ببینمت و اینا که من فکر کردم تعارف و پیشنهاد همینجوریه. ولی بعد دیدم چقدر جدیه تو حرفش و داشت بهم راهکار میداد که چی کار کنم که زودتر برم پیشش(البته همون بیرون). فکر کنم دو روز دیگه هم میگفت بیرون سخته، بیام خونه((:
الان حرف زدیم و در کمال احترام بلاکش کردم|:
چند روزه اصلا جرات نمیکردم برم اینستا! نه که بترسم از چیزی. فقط نمیدونستم چی بگم. میخواستم باملاحظه باشم. دلم نمیخواست چیزی گفته بشه که اون آشنایی بینمون تبدیل به مثلا دعوا یا حرف بدی بشه! میدونی چی میگم. ولی خیلی گوگولی و ناز بود در عین مردونگی! جدی توصیف دیگه ای ندارم براش.