صبح بیدار شدم. انگار منتظر کسی بودم. واقعا بودم. هنوز هم منتظرم. خوابیدم. گوشیم زنگ خورد. شماره ای ناآشنا. گفتم حتما از دندانپزشکیه که وقت فردا رو فیکس کنه. تبلیغاتی بود. باز خوابیدم. یک و نیم قرص کلونازپام ۲ و بیخیال ِ اینکه امروز تا کِی میخوابم. خستگیم دررفت. حساب کردم هفت ساعت خوابیده ام که وسطش فقط پنج شش بار بیدار شده ام که در سه بارش فقط از اتاق بیرون رفتم و کاری کردم. حالا یک شیر قهوه ی تلخ در انتظار من است. شیر را سرد میریزم چون حوصله ی شستن ِ مخزن شیر ِ دستگاه را ندارم. کافی میزنم صد و ده میل؛ شیر تا هر جا که لیوانم جا داشته باشد. حالا همه ی آن را یک نفس سر کشیدم. لبه ی تخت نشسته ام و پنجره ی رو به رویم پرده ندارد. بعد از ماه ها پول خرید پرده جور نشده است. جلویم پر از لباس است. کف پاهایم را روغن زدم. متصدی داروخانه گفت اینها دست ساز هستند اما محصولی که شما میخواهی را نداریم. کلا این برند را نمی آوریم بااینکه ایرانی بود. بعد گفت بار اوله ازین کرم ها میخری؟ چون هرکسی خریده انقدر راضی بوده دوباره برگشته. گفتم نه. اصلا بار اوله میام این داروخانه. خونه مون اون طرف بلواره و اکثرا همون طرف خرید میکنم. کرم دست ساز کف پا و یک نوار بهداشتی برای روزهای آینده. وسایلم توی کیسه پلاستیک معمولی بود و حساب کرده بودم و فروشنده های خانوم در شب خلوت دوست داشتند با مشتری حرف بزنند. اونکه بزرگتر بود مثلا پنجاه و خورده ای گفت خیلی خوش اومدین باز هم بیاین و به اون دختر جوان گفت وسایل خانوم رو بذار توی بگ. دختر با تعجب نگاهش کرد و بعد یک بگ پارچه ای کرم رنگ که آدرس و شماره ی داروخانه بود دراورد و کیسه ی پلاستیکی را در آن گذاشت.
توسط نرگس
| یکشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۴ | 14:30
آرشیو وب
- دی ۱۴۰۴
- آذر ۱۴۰۴
- آبان ۱۴۰۴
- آبان ۱۴۰۲
- شهریور ۱۴۰۲
- شهریور ۱۴۰۰
- مرداد ۱۴۰۰
- اسفند ۱۳۹۹
- بهمن ۱۳۹۹
- دی ۱۳۹۹
- آذر ۱۳۹۹
- آبان ۱۳۹۹
- مهر ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- خرداد ۱۳۹۹
- اردیبهشت ۱۳۹۹
- فروردین ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- مرداد ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- اردیبهشت ۱۳۹۸
- فروردین ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- بهمن ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- آرشيو