هی میام تا پای نوشتن بعد منصرف میشم اما چون اینجارو به این خاطر ساخته بودم که هر زری خواستم بزنم اینجا بزنم برای همین الان مینویسم. سه شبه خونه نبودیم. خونه ی بابای م بودیم این مدت. سرم شلوغ بود. دیشب تازه یاد نت و وبلاگ و اینا افتادم. تا این حد سرم شلوغ بود. یه جورایی اعصاب هم ندارم. امشب یه کار خیلی وحشتناکی کردم. حتی جرات ندارم بنویسم. دیدن کارا و وحشی بازی های ح و بچه ش فقط رو بچه تاثیر نذاشته رو منم تاثیر گذاشته. امشب فهمیدم. واقعا ناراحت شدم. خب تابلو شد دیگه! بچه رو زدم. با دستم زدم روی بازو و پشتش. یعنی یه بار زدم ولی محکم بود. دلم براش سوخت چون گریه کرد ترسید دردش هم اومد بعد کلی حواسشو پرت کردم. اصلا متوجه نبودم چیکار کردم. ماشینشو زد توی صورتم اول ماشینشو پرت کردم رو زومین بعد زدم پشتش. یعنی همون کمرش. بعد گفتم دستت بشکنه. به خودم گفتم. خیلی خرم من. اعصابم خورده؟ نمیدونم. فقط میدونم دلم روال عادی زندگیو میخواد به علاوه ی تنوع!
توسط نرگس
| چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۹ | 23:30
آرشیو وب
- دی ۱۴۰۴
- آذر ۱۴۰۴
- آبان ۱۴۰۴
- آبان ۱۴۰۲
- شهریور ۱۴۰۲
- شهریور ۱۴۰۰
- مرداد ۱۴۰۰
- اسفند ۱۳۹۹
- بهمن ۱۳۹۹
- دی ۱۳۹۹
- آذر ۱۳۹۹
- آبان ۱۳۹۹
- مهر ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- خرداد ۱۳۹۹
- اردیبهشت ۱۳۹۹
- فروردین ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- مرداد ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- اردیبهشت ۱۳۹۸
- فروردین ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- بهمن ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- آرشيو