دسته عینکم شکست. نمیدونم درست میشه یا نه. دیگه عادت کردم بدون عینک به کامپیوتر و تلویزیون نگاه نکنم. الان سختمه. خداکنه درست بشه آخه عینکمو دوست دارم. نمیخوام یکی دیگه بخرم. روی دسته اش یه شبدر چهار پر سیاهه با یک خط کج کنارش که روش نگین داره. خیلی تکه. برای م اس ام اس زدم صبح که میره عینکمو برداره ببره. میتونستم یه یادداشت بنویسم ولی این کارو نکردم. خواستم مثلا کار جدیدی کرده باشم.
یه بسته پفک خوردم. شام خونه نبودیم و اون شامی که داشتن رو دوست نداشتم. حالم بد شد ازین پفکا. فکر کنم دیگه هوس پفک نکنم حالا حالاها. دلم سالاد میخواد. اگه سالاد داشتیم یا وسایلشو داشتیم و درست میکردم حتما حالم بهتر میشد.
دارم به بچه یاد میدم که جیش و پی پی رو توی دستشویی بکنه. توقع ندارم خیلی زود بگه. چون روی پی پیش کنترلی نداره. شونصد باری امروز بردمش دستشویی و کلی تشویق دونیمو پاره کردم از بس تشویقش کردم که داره جیش میکنه توی توالت! قراره یه هفته تو خونه بمونم و بچه رو تربیت کنم! امشب که اومدیم خونه سریع شلوارشو دراوردم ببینم جیش کرده یا نه و کلی ذوق کردم چون نکرده بود و سریع بردمش دستشویی. خلاصه اینکه این روزا سر و کارمون با توالته! همون مَثَل همیشگی که میگن زنها اخرش باید ک و ن بچه بشورن! خیلی هم بچه مو دوست دارم و بهش هم یاد میدم چطوری و کجا بجیشه.