reName

خسته ام از مهمون داری. دلم نمیخواد بخوابم. حس میکنم در مورد اولی عذاب وجدان دارم.دلم میخواد بیدارش کنم ! وقتی مهمون دارم اونم به صورت فشرده و دو نوبت، و تعداد زیاد،نمیتونم به بچه ها رسیدگی کنم. امروز اولی بدخط ترین مشقش رو نوشت. و برای یک کار کلاسی از خاله اش کمک میخواست. ولی من سرم شلوغ بود گفتم قبل خواب انجام بده ولی ساعت نه خوابش میومد و من پیش مهمونا بودم و خوابید و بعدا من براش جواب سوالا و اسمشو رو کاغذ نوشتم. دلم میخواد فردا یک روز تعطیل بود. من بیشتر میدیدمش. و عذاب وجدان حرفامو تسکین میدادم. مثلا بهش کاسه اب ندادم تا با دختر عمه اش ماهیگیری کنن به بهانه کثیفی.. ماهی های اهنربایی داره. یا یه چیزی میخواست نشونم بده گفتم نمیخوام ببینم.  الان هوا مه گرفته است. حس بدی هم دارم. پنج ساعت دیگه باید بیدار بشم. کاش فردا تعطیل بود. اون حس لازم قبل از خوابو پیدا نکردم. راستی توی اینستا البرز رو پیدا کردم. عکساشو دیدم و کمی خندیدم. سالها پیش که سربازی میرفت و من میخوندمش چقدر به نظرم ادم عجیب و ناشناخته و بی ادبی بود. وقتی فیل تر شد در یاهو حالشو میپرسیدم. و بعد به کل دسترسی نداشتم بهش تا اینکه دیدم این البرز عجیب همون البرز خودمونه و گذاشت من فالوش کنم. الان که کمی از فکرامو نوشتم دلم میخواد بخوابم و خوابای خوب ببینم. راستی در یک مورد مالی هم عذاب وجدان دارم. ناراحتم. اینم یادم نبود که دویست هزار تومن ناقابل باعث عذاب من شده. نه اینکه نباشه، نه پول هست، فقط دلیل دادنش باعث عذابمه. حس میکنم کمی باید خودمو بسازم. امروز که مهمون داری کردم و همه ازم تشکر کردن و تعریف و تمجید حس کردم کمی میتونم پاشم و از له شدگی روحی دربیام. الان ولی باز حس میکنم روی زمین نشستم مثل دوزانو نشستنی که ساق پاها از زیر تن به طرفین کج شدند. دستامم حس میکنم بی اراده از بدنم آویزونه. بوی تونری که به صورتم پاشوندم رو گاهی حس میکنم. بوی خوبیه. راستی آدم وقتی افسرده است و ایده ای نداره میتونه خیلی راحت برای صورتش تونر بخره به پیشنهاد فروشنده و روی صورتش اسپری کنه چون افسرده است. اگر افسرده نبودم نمیخریدم. انقدر داغونم که اگر فردا بیام اینارو بخونم احتمالا چیزی یادم نیست. با موبایل نوشتم و حوصله ی ویرایش ندارم امیدوارم درست باشه.